مبینا مبینا ، تا این لحظه: 19 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
مهدیمهدی، تا این لحظه: 21 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره
محمدمحمد، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

بوستان نور

حلقه صالحین

1392/9/14 12:56
نویسنده : گل نرگس
621 بازدید
اشتراک گذاری
اول به نام خدا

که بنده او هستیم

ما به رسول و آلش

صلوات می فرستیم

 سلام،سلامی مثل گل،به شما بچه ها که از گل بهتر و شاداب تر هستید.شاداب و آماده برای شنیدن یه قصه خوب.اسم قصه ما هست حلقه صالحین؛

بچه های عزیزم ، چند روزی بود که مریم در مدرسه با دوستانش زیاد صحبت نمی کرد و یا در بازی و فعالیتهای مدرسه شرکت نمی کرد و از دوستانش گوشه گیری می کرد.بعضی وقتها سر کلاس هم توجهی به درس نداشت و به گوشه ای خیره می شد.خانم محمدی متوجه رفتار او شده بود. زنگ تفریح از او سوال کرد:"چرا اینقدر ساکت شده ای و توجهی به درس نداری؟"

مریم به خانم محمدی گفت: " مدتی است که مادرم بیمار شده و در بیمارستان بستری است و پزشکان نتوانسته اند بیماری او را تشخیص دهند."

http://s3.picofile.com/file/7967075806/%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D9%85%D9%87_%D9%85%D8%B7%D9%84%D8%A8.gif


    حلقه صالحین


اول به نام خدا

که بنده او هستیم

ما به رسول و آلش

صلوات می فرستیم

 سلام،سلامی مثل گل،به شما بچه ها که از گل بهتر و شاداب تر هستید.شاداب و آماده برای شنیدن یه قصه خوب.اسم قصه ما هست حلقه صالحین؛

بچه های عزیزم ، چند روزی بود که مریم در مدرسه با دوستانش زیاد صحبت نمی کرد و یا در بازی و فعالیتهای مدرسه شرکت نمی کرد و از دوستانش گوشه گیری می کرد.بعضی وقتها سر کلاس هم توجهی به درس نداشت و به گوشه ای خیره می شد.خانم محمدی متوجه رفتار او شده بود. زنگ تفریح از او سوال کرد:"چرا اینقدر ساکت شده ای و توجهی به درس نداری؟"

مریم به خانم محمدی گفت: " مدتی است که مادرم بیمار شده و در بیمارستان بستری است و پزشکان نتوانسته اند بیماری او را تشخیص دهند."

خانم محمدی به مریم گفت: "ناامید نباش.بهتر است برای مادرت دعا کنی و از خدا بخواهی که او را شفا دهد."

زنگ بعد خانم محمدی به بچه های کلاس گفت: "بچه ها از شما می خواهم همگی برای مادر مریم که مریض است دعا کنید."

مبینا گفت:" بله خانم ما هم با دوستانون در حلقه صالحین برای مادر مریم دعا می کنیم."

بچه ها از شنیدن نام حلقه صالحین تعجب کردند و از مبینا درباره حلقه صالحین پرسیدند که چیه؟ و مبینا گفت :" ما تعدادی از بچه های محله در مسجد دور هم جمع میشیم و خانم کرمی که خیلی مهربونه چیزای زیادی به ما یاد میده."

وقتی مبینا حرفش تمام شد بچه ها مشتاق تر شده بودند تا درباره حلقه صالحین بیشتر بدونند.

و از مبینا خواستند بیشتر توضیح بده.

مبینا هم گفت:" ما بچه ها که تقریبا همه مون هم سن و سال هستیم در مسجد به صورت حلقه ای دور هم می شینیم  و هر حلقه ای با نام یه شهید مزین شده، در حلقه قرآن می خونیم ،بچه ها احادیث زیبا می خونند، از وصیت نامه شهدا برای هم میگیم ؛اینکه اونها چه سفارشی به ما داشته اند.در نماز جماعت شرکت می کنیم.از سخنان امام خامنه ای هم تو حلقه استفاده میکنیم و سر مشق خودمون قرار میدیم .تازه خانم کرمی هم به بچه هایی که خوب بلد نیستند قرآن بخونن روخوانی قرآن یاد میده؛برامون از هر چه دوست داشته باشیم تعریف میکنه، از امام زمان میگه،قصه میگه،نکات احکام میگه،با هم بازی می کنیم، مسابقه میدیم،از همه بهتر اگه تو درسامون مشکل داشته باشیم بهمون کمک میکنه ،برای دیگران و برای سلامتی امام زمان و رهبر عزیزمون دعا میکنیم و..."

وقتی حرفهای مبینا تموم شد بچه ها همه مشتاقانه تصمیم گرفتند بعد از مدرسه ،به مسجد بروند و در حلقه های صالحین مسجدشون شرکت کنند تا اونها هم چیزهای زیادی یاد بگیرند.

خانم محمدی گفت :"پس یادتون نره  در مسجدبرای مامان مریم هم دعا کنید."

وچند روز بعد شنیدند حال مادر مریم بهتر شده.

خوب بچه ها! فکر کنم شما هم از خوب شدن حال مادر مریم خوشحال شدید. و فکر کنم شما هم مثل همکلاسی های مبینا دوست دارید در حلقه های صالحین مسجد شرکت کنید.یا علی؛

ای گلهای مهربون

مهدی نگهدارتون

منتظرش بمونین

هر کجا و هر زمون

*ط : شامحمدی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بوستان نور می باشد