مبینا مبینا ، تا این لحظه: 19 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره
مهدیمهدی، تا این لحظه: 21 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
محمدمحمد، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

بوستان نور

داستان امام حسن عسکری(ع)

1392/10/24 11:13
نویسنده : گل نرگس
645 بازدید
اشتراک گذاری
داستانی از امام حسن عسکری (ع)

حیوان نا آرام

خلیفه اسب یا استری چموش و خطرناک داشت که هیچ کس نتوانسته بود آن را رام کند و سوارش شود. یک روز از امام خواست تا سوار آن اسب وحشی شود. قصدش این بود که حیوان امام را به زمین بکوبد یا با لگد به او صدمه بزند. امیدوار بود که امام با این حادثه کشته و یا زخمی شود.

امام حسن عسگری(ع) جلو رفت. دستش را روی سر اسب گذاشت و نوازش کرد و به آرامی سوارش شد و به طرف خلیفه حرکت کرد و فرمود:« این حیوان که بسیار آرام ونجیب است ! » خلیفه که از خجالت و دسپاچگی نمی دانست چه کند گفت:«حالا که توانستید آن را رام کنید من آن را به شما هدیه می دهم.»

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بوستان نور می باشد