مبینا مبینا ، تا این لحظه: 19 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
مهدیمهدی، تا این لحظه: 21 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره
محمدمحمد، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

بوستان نور

بابای مهربان

1392/12/1 15:5
نویسنده : گل نرگس
461 بازدید
اشتراک گذاری
مطلب بصورت موقت و بدون نمایش در وبلاگ ثبت شده است

بابای مهربان

امروز جشن تولد یک بابای مهربان است. همه بچه ها خوشحال اند و روز تولد او را جشنمی گیرند. اسم این بابای مهربان امام علی علیه السلام است. حسن، حسین، عباس، زینب و ام کلثومبچه های او هستند؛ امّا همه بچه ها او را مثل باباهایشان دوست دارند و در روز تولدش خوشحالو شادمان اند. امروز تولد حضرت علی علیه السلام است؛ روز پدر.

خستگی و مهربانی

وقتی بابای نوید از سرِ کار می آید، لباس هایش خیس و روغنی است و همیشه بوی روغنِ ماشینمی دهد. او تعمیرکار ماشین است و برای راحتی خانواده اش زحمت می کشد. او چشم هایشهمیشه قرمز است و شب ها از چشم درد نمی تواند بخوابد.

نوید دوست دارد زود بزرگ شود و بتواند به بابا کمک کند تا دیگر چشم درد نگیرد. نویددوست ندارد بابایش غمگین باشد. او دیروز یک هدیه برای روز پدر خرید. او می خواهد آن راامروز به بابایش بدهد و او را بوس کند، تا بابا خوشحال شود.

هم بابا، هم مامان

زهرا بابا ندارد. او وقتی می بیند که بچه ها برای روز پدر به باباهایشان هدیه می دهند، دلشغصه دار می شود. او امروز به همراه مامان با یک شاخه گل سرِ قبر بابا می رود تا روز پدر را به اوتبریک بگوید. او می خواهد یک هدیه هم به مامانش بدهد و روز پدر را به او هم تبریک بگوید؛چون مامانش مثل باباها کار می کند تا زهرا کوچولو راحت باشد. او هم مامان زهراست و همبابایش.

هر روز یک جشن

من، مریم و مامان هر سال دوبار برای بابا جشن می گیریم. یک بار برای جشن تولدش و یک بارهم برای روز پدر. بابا خیلی کار می کند تا ما راحت باشیم و درس بخوانیم. ما دوست داریم هرروز وقتی بابا از سرِ کار می آید برای آمدنش جشن بگیریم واو را خوشحال کنیم. خنده های باباخیلی شیرین است. من و مریم از جشن و خنده های بابا و مامان خیلی خوشمان می آید.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بوستان نور می باشد