مبینا مبینا ، تا این لحظه: 19 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره
مهدیمهدی، تا این لحظه: 21 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره
محمدمحمد، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

بوستان نور

من یک بسیجی ام(سالروز تشکیل بسیج)

1393/6/11 20:0
نویسنده : گل نرگس
524 بازدید
اشتراک گذاری

بسیج مهربانی ها

می دانم که شما همیشه برای به دست آوردن یک دوست خوب تلاش می کنید؛ چون همه شما مهربانی را دوست دارید. امروز می خواهم جایی را به شما معرفی کنم که در آن همه با همدیگر دوست و مهربان اند و همیشه سعی می کنند به یکدیگر کمک کنند. اسم این جای خوب بسیج است. بسیج جایی است که آدم های خوب و مهربان برای کمک به دیگران دور هم جمع می شوند که به آنان بسیجی گفته می شود. ببینم شما هم دوست دارید یک بسیجی باشید؟

بچه های مسجد

حمیدرضا چند روزی است که به مسجد محله می رود. او و بقیه بچه های محل در بسیج ثبت نام کرده اند و بسیار خوشحال اند. حمیدرضا هر روز کیف خود را برمی دارد و به مسجد می رود. حتما می پرسید حمیدرضا در مسجد چه می کند؟ خوب بچه ها! بسیجِ محل، برای حمیدرضا و همه بچه هایی که در آن جا عضو هستند کلاس های زیادی برگزار می کند. حمیدرضا هر روز در کلاس هایی مثل کامپیوتر، قرآن و کلاس های ورزشی شرکت می کند و چیزهای خیلی زیادی یاد می گیرد.

شهیدان بسیجی

همه بچه ها آماده می شوند. گویا می خواهند به همراه آموزگار خود به جایی بروند. تعدادی از بچه ها هم عکس هایی در دست دارند. معلم وارد کلاس می شود و با صدای بلند می گوید: «بچه های عزیزم! حالا همه با هم به گلزار شهدا می رویم تا از بسیجی هایی که برای آزادی کشور جانشان را فدا کردند سپاسگزاری کنیم. بچه ها می خواستند به گلزار شهدا بروند تا از آنها شجاعت را بیاموزند. بسیجی ها در زمان جنگ با شجاعت خود از کشور دفاع کردند و در این راه به شهادت رسیدند؛ پس، همیشه باید به یاد این شهیدان بزرگ باشیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بوستان نور می باشد