مبینا مبینا ، تا این لحظه: 19 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
مهدیمهدی، تا این لحظه: 21 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره
محمدمحمد، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

بوستان نور

لباس مشکی محرم

1393/7/30 11:04
نویسنده : گل نرگس
532 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز با مادرم رفتیم بازار. مادرم رفت مغازه حسن آقا و چند متر پارچه مشکی خرید. به مادرم گفتم مامان این پارچه مشکی رو برای چی می خوای مامانم گفت: صبر کن می فهمی.

بعد از این که رفتیم خونه مامانم اندازه های من رو گرفت و گفت : حالا برو به بازیت برس.

اون روز تا شب تو حیاط با دوستام بازی کردم هوا تاریک شده بود که رفتم خونه وقتی رفتم تو اتاقم در رو که باز کردم دیدم پیراهن مشکی ای روی تختم گذاشته شده. پیراهن رو که باز کردم پارچه اش را شناختم رفتم پیش مامانم و گفتم مرسی مامان ولی چرا مشکی؟

دیروز با مادرم رفتیم بازار. مادرم رفت مغازه حسن آقا و چند متر پارچه مشکی خرید. به مادرم گفتم مامان این پارچه مشکی رو برای چی می خوای مامانم گفت: صبر کن می فهمی.

بعد از این که رفتیم خونه مامانم اندازه های من رو گرفت و گفت : حالا برو به بازیت برس.

اون روز تا شب تو حیاط با دوستام بازی کردم هوا تاریک شده بود که رفتم خونه وقتی رفتم تو اتاقم در رو که باز کردم دیدم پیراهن مشکی ای روی تختم گذاشته شده. پیراهن رو که باز کردم پارچه اش را شناختم رفتم پیش مامانم و گفتم مرسی مامان ولی چرا مشکی؟

 مامانم لبخندی زد و گفت : دیگه ماه محرم شروع می شه، تو هم مثل همه ی بچه شیعه ها باید برای امام حسین عزاداری کنی و لباس مشکی بپوشی. گفتم مامان من که هنوز بچه هستم بزرگ نشدم.

مامانم شونه های من رو گرفت و گفت: مامان جان امام حسین با همه بچه ها شون واردمیدان جنگ شدند، بچه های امام حسین هم بچه بودن و هنوز برای میدان جنگ کوچک، ولی امام حسین برای خدا و اسلام حتی از کودکانشون هم گذشتن. تو هم با همین سن کمت میتونی برای خدا و اسلام یک قدم برداری و از همین سن کمت با مکتب امام حسین آشنا و بزرگ بشی .

یک خنده به مامانم کردم و لباس رو ازش گرفتم. خیلی خوشحال بودم که امسال برای  امام حسین عزاداری می کنم و به یاد کودکان کربلا لباس مشکی می پوشم.

فردا صبحش لباس مشکی ام رو تنم کردم و رفتم مدرسه آقای معلم گفت :خوب  علی آقا چرا لباس مشکی پوشیدی؟

من هم با افتخار بلند شدم و گفتم آخه آقا از امروز محرم شروع می شه، من هم میخوام برای امام حسین عزاداری کنم. بعد داستانی که مادرم از کربلا برای من تعریف کرده بود برای معلمم و بچه ها تعریف کردم. آقای معلم هم خیلی خوشش آمد و به بچه ها گفت برای سلامتی علی آقا صلوات بفرستید.

بچه ها حالا هرکسی دوست داره، به یاد کودکان کربلا لباس مشکی بپوشه.

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بوستان نور می باشد